بعضی گمان می کنند که اعتکاف، گوشه گیری از اجتماع و نوعی انزوا و فرار از مسئولیت های اجتماعی است و معتکف با اعتکافش، وارد عالم بی خیالی در مورد اطراف خویش می شود. در پاسخ باید گفت که اسلام به شدت سکونت گزیدن طولانی در عبادتگاه ها و دوری از جوامع را نفی، و مسلمانان را به شرکت در فعالیت های اجتماعی تشویق کرده است.
آری، اسلام با هم نشینی و رفت و آمد با منحرفان و فاسقان که تأثیر منفی در انسان دارند، مخالف است. اعتکاف، سنت همان پیامبرانی است که طلایه دار مسئولیت های اجتماعی بودند و همیشه هدفشان نجات جوامع بشری بوده است. آشنایی با احکام اعتکاف و شرکت در جمع معتکفان، به خوبی می فهماند که حتی اعتکاف که در ظاهر فرار از اجتماع و ماندن چند روزه در مسجد است، منافاتی با تعهد اجتماعی و حس مسئولیت در برابر جامعه ندارد.
زیباترین اعتکاف
رعایت نکاتی ظریف، می تواند اعتکاف را به زیباترین شکل درآورد. در گوشه ای از آموزه های دینی در این باره آمده است که معتکف باید خالصانه ترین نیت را داشته باشد. مبادا کوچک ترین مسأله ای غیر از خداخواهی در قلبش باشد. حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام فرموده است: «معتکف باید پیوسته به ذکر خدا و تلاوت قرآن و نماز مشغول باشد و هر اندازه که بتواند، از سخن گفتن لب فرو بندد». افزون بر واجبات و محرمات، معتکف باید به مستحبات نیز پرداخته و از مکروهات دوری کند. او باید بداند که میهمان خانه خداست و باید تمام اعضا و جوارحش روزه باشد و از هم نشینی با صالحان بیشترین استفاده ها را ببرد و مراقب رفتار و گفتار خویش باشد.
نصیحتی از سیدبن طاووس رحمه الله به معتکفان
سیدبن طاووس رحمه الله از دانشمندان پارسایی است که در اثر پرهیزکاری، بارها توفیق شرفیابی به محضر مقدس امام زمان(عج) را داشته است. او در جملاتی خطاب به معتکفان می گوید: «بدان که کمال اعتکاف آن است که انسان، عقل و دل و اعضایش را وقف اعمال صالح کند. معتکف باید فکر و جان و اعضای خود را با افسارهای مراقبه، مهارنماید. … هر معتکفی خود را ملزم نموده است که با تمام وجود، به خداوند متعال روی آورد و روی گردانی و غفلت از حق را یکسره کنار نهد. بنابراین هر گاه معتکف، نور عقل و جانش را به غیر خدا مشغول کند یا عضوی از اعضای بدنش را در کاری که طاعت پروردگار نیست به کار گیرد، به همان میزانی که غفلت نموده یا کوتاهی کرده، از حقیقت و کمال اعتکاف خود کاسته است».
اعتکاف در آینه اشعار
هر که با نرگس سرمست تو در کار آید | روز و شب، معتکف خانه خمار آید |
کسی به زیر فلک، دست بر قضا دارد | که اعتکاف به سر منزل رضا دارد |
مریض شوق، کی اندیشه دوا دارد | شهید عشق، کجا فکر خون بها دارد |
به دور لعل می آلود دوست دانستم | که باده این همه کیفیت از کجا دارد |
ز آتشکده و کعبه، غرض سوز و نیازست | و آن جا که نیاز است چه حاجت به نماز است |
بی عشق، مسخر نشود ملک حقیقت | کآن چیز که جز عشق بود، عین مجاز است |
چون مرغ دل خسته من صید نگردد | هرگاه که بینم که در میکده باز است |
آن کس که بُوَد معتکف کعبه قربت | در مذهب عشاق، چه محتاج حجاز است |
هر چند که از بندگی ما چه برآید | ما بنده آنیم که او بنده نواز است |