طنین بلندی داشته است. یک بار در دوران مشروطه که تاثیر شگرفی بر مناسبات اجتماعی و سیاسی ایران نهاد، اما با وجود همه تاثیرات شگرف، بر سبک زیستی مردم سایه نینداخت. اکنون یک قرن بعد، موجودی با همان نام، اما قدرتمندتر و موثرتر، بر تمام ساحتهای حیات مردم سایه افکنده و زندگی خصوصی و عمومی مردم را تحت شعاع قرار داده است. بسیاری همزمان که از این شبکه و شبکههای مشابه استفاده میکنند و وجوه مثبت آن را انکار نمیکنند، به معنی واقعی کلمه دلواپس و نگران آن هستند که این موجود، انسان مسلمان ایرانی را چنان در پیچ و خمهای دنیای مجازی، سردرگم کند که دیگر نتوان رگههای کلان زیست بوم دینی و فرهنگی را در آن مشاهده کرد. بهراستی رسانههای موبایلی، بشریت را کجا میبرند؟ تکلیف دین و باورهای اخلاقی در این میان چه میشود؟ آیا باید نگران زایل شدن اخلاقیات باشیم یا اخلاقیات فربهتر از آن هستند که این شبکههای قدرتمند، امکان تاثیرگذاری بر آن را داشته باشند؟ پاسخ این سوالها میتواند در سینه فلاسفه اخلاق یا استادان ارتباطات باشد. اما شاید نگرانترین قشر در این زمینه کسانی باشند که به امر ترویج و تحقیق دینی مشغولند. سراغ استاد سیدمجتبی نورمفیدی، استاد دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم رفتهایم و سئوالهای خود را درباره رسانههای موبایلی و وضعیت اخلاق و دین از او پرسیدهایم.
اساسا چگونه میشود که هر پدیده جدیدی در جامعه ما نگرانی تولید میکند؟ آیا دلیلش عقبماندن برنامههای توسعهای و جلو افتادن تکنولوژی است؟
بهطور کلی نگرانی یا رضایت ما از ظهور پدیدههای جدید تابع تلقی و درک ما از ماهیت و چیستی این پدیدههاست. تلقی و شناخت انسان از هر پدیدهای آنقدر مهم است که اگر فرضا از چیزی که ذاتا خطری ندارد و برای او مفید است تصویری خطرناک بسازد، این موجب نگرانی او خواهد شد. پس ریشه این نگرانیها را باید در نوع تلقی از پدیدههای جدید دانست. بر این اساس اگر بخواهیم به طور کلی، مجموعه نظراتی را که درباره فنآوری ابراز شده دستهبندی کنیم، سه نظریه اساسی را میتوان ذکر کرد که بهنوعی این نگرانی در هر سه نظریه قابل فهم است. سعی میکنم خیلی خلاصه به این نظریات اشاره کنم و نگرانیها را در چهارچوب این سه نظریه توضیح دهم:
یک نظریه، نظریه ابزارگرایانه است به این معنا که فنآوری و تکنولوژی، ابزار و وسیلهای در خدمت اهداف انسان است نه اینکه خودش هدف باشد. طبق این نظریه ارزش فنآوری تابع اهداف غیرفنآورانه است و الا خودش فاقد معنا و بهطور کلی خنثی است. نگرانیای که به آن اشاره کردید در چهارچوب این نظریه ناشی از اهدافی است که در پدیدههای جدید تعقیب میشود؛ به این صورت که یا خود فنآوری هدف شود یا آنکه اهداف غیرانسانی یا غیردینی دنبال شوند.
نظریه دوم، نظریه ذاتگرایانه است. طبق این نظریه فنآوری با ساختار وجودی انسان عجین شده است و جهانبینی او را شکل میدهد و نتیجه انقلاب تکنولوژیک زوال اصالت انسانی بوده است چون ما را به پذیرش و عمل براساس تفکر حسابگر وادار کرده است. طبق این نظر نگرانی مذکور کاملا مشخص است که بر چه اساسی استوار است.
و سرانجام نظریه سوم، نظریه اقتضاگرایانه است. براساس این نظریه هر پدیده تکنولوژیک، اقتضائات، ظرفیتها، امکانات و محدودیتهای خاصی دارد که با بررسی و شناخت دقیق و مدیریت صحیح آنها میتوان از آن استفاده کرد. بدیهی است نگرانی فوقالذکر در این نظریه میتواند بهخاطر نشناختن اقتضائات و ظرفیتهای آن پدیده یا فقدان مدیریت صحیح باشد.
حالا من در این مجال درصدد بررسی و داوری بین این نظریات نیستم ولی اجمالا میتوان بر برتری نظریه سوم تاکید کرد. اگر این نظریه را برگزینیم آن وقت نگرانی که از رهگذر هر پدیده تازهای در جامعه ایجاد میشود، کاملا قابل فهم است. مهم این است که این نگرانی طبق این نظریه در هر دو وجهش به خود ما برمیگردد؛ یعنی یا به جنبه ادراکی ما مربوط است و یا به جنبه رفتاری ما. در گذشته موارد بسیاری پیش آمده که جامعه دینی در برابر پدیدههای جدید موضع منفی اتخاذ کرده و اگر بهدرستی بررسی تاریخی انجام شود معلوم میشود که پس از کسب شناخت لازم و آمادگی برای استفاده از آن پدیدهها، کمکم موضع مثبتتری اتخاد شده و از آنها بعضا برای اهداف دینی و اخلاقی استفاده شده است. به هر حال با توجه به مطالبی که بیان کردم پاسخ بخش دوم سوال شما هم معلوم میشود، یعنی یکی از عوامل نگرانیها میتواند همانی باشد که شما اشاره کردید.
انسانی که به ابزار ارتباطی قدرتمندی به نام تلفن همراه هوشمند دسترسی پیدا کرده با چه مصائب و مواهبی مواجه است؟ این پدیده چگونه بر تحول هویتی انسان ایرانی تاثیر خواهد گذاشت؟ این کالای چندوجهی تا چه اندازه «مسئله» است و چگونه باید به آن اندیشید؟
تلفن همراه هوشمند بهعنوان یکی از جلوههای تکنولوژی جدید همانند هر پدیده دیگری اقتضائات، ظرفیتها، امکانات و محدودیتهای خاصی دارد که باید بهدرستی شناخته و مدیریت شوند. همانطور که اشاره کردید بهرمندی از این تکنولوژی هم میتواند مصیبتزا باشد و هم بهنوعی موهبت است. موهبتهای این پدیده بسیارند، از جمله انتشار سریع و آزادانه اطلاعات و اخبار و امکان دسترسی به آنها بدون کمترین هزینه، آگاهی از جدیدترین نظریات در عرصههای مختلف، امکان ارتباط با دورترین نقاط دنیا بهصورت فردی و گروهی، تقویت پیوندهای اجتماعی، تقویت ارزشهای دینی و اخلاقی و انسانی، ایجاد امکان برابر برای بهرهمندی از دانش و تجربه بشری و در مقابل مصیبتهایی هم که از رهگذر این پدیده میتوانند دامنگیر ما شوند کم نیستند؛ از جمله جایگزین شدن فضای مجازی بهجای ارتباطات واقعی و حقیقی، امکان دسترسی به فضاهای مخرب، شکلگیری شخصیتهای کاذب در شبکههای اجتماعی، هجمه گسترده دینستیزان و اخلاقستیزان به پایههای اعتقادی و اخلاقی جوامع (با توجه به اینکه آنان در این عرصه دست برتر را دارند)، امکان نقض حریم خصوصی افراد و بسیاری دیگر از این موارد.
ولی این به هر حال یک منازعه است. این پدیده در هر صورت کارکردهای خاص خود را دارد. میتواند فرهنگسازی کند، انتقال و اشاعه فرهنگی داشته باشد، میتواند جامعهپذیری را رواج دهد، اطلاعرسانی،آموزش، تفریح و سرگرمی، تبلیغات و… همه از کارکردهای این پدیده است.
آنچه مهم است شناخت دقیق ماهیت این پدیده و مهارت استفاده از آن است. اگر ماهیت آن خوب درک شود و دانش عمومی نسبت به آن بالا رود و به خوبی مدیریت شود آنگاه میتوان در این منازعه برنده شد.
البته این منازعه فقط مربوط به این موضوع نیست، همواره این درگیری وجود داشته است. به مرور که رسانههای سنتی مثل کتابت، خطابه، جدل، شعر، نقاشی و آموزش پدید آمدند، این منازعه وجود داشته است؛ یعنی دینستیزان و اخلاقستیزان از این ابزار استفاده کردهاند و در مقابل دینباوران و اخلاقمداران از همین ابزار استفاده میکردند. منتهی در هر دوره با توجه به میزان درک هر یک از طرفین و مهارت و مدیریت آنها در استفاده از این وسایل، طرف برتر و غالب متفاوت بوده است. شما نگاه
کنید در دوران تسلط بنیامیه با استفاه از همین ابزارها چه بر سر اخلاق و دین جامعه آمد و چگونه هویت اسلامی جامعه را دگرگون کردند.
نگرانی که الان وجود دارد این است که در جهان کنونی جریان تولید کالاهای فرهنگی و ابزارهای آن به نحو واضح و روشنی در دست کسانی است که نهتنها دغدغه دین، فرهنگ و اخلاق را ندارند، بلکه تلاش آنها برای تهی کردن انسان از اصالت و هویت خویش است. در این فضا نگرانیها بیشتر است. جامعه ایرانی هم در این میان مستثنی نیست. به هر حال همیشه هدایت کار سختی بوده و انبیاء (ع) در طول تاریخ با سختیهای بیشماری مواجه بودند. درست است که فطرت انسان الهی است ولی از آنجا که انسان در عالم ماده زندگی میکند و با طبیعت مأنوس است، اینها او را احاطه کرده و جاذبه بیشتری ایجاد میکنند. حال اگر در این میان ابزار تمایلات شهوانی و لذتهای طبیعی برای انسان فراهم شود و همواره ذهن او را به این سمتوسو هدایت کند، کار مشکلتر میشود. آنچه در این عرصه بسیار تعیینکننده است این است که ما واقعا این موضوع را جدی بگیریم و آن را یک مسئله بدانیم، مسئلهای که بهطور دقیق باید درباره آن اندیشیده شود. متاسفانه ما معمولا درباره مسائلی از این قبیل با سادهاندیشی و سطحینگری مواجه هستیم و بیشتر بر وجه تبلیغاتی آن متمرکز میشویم؛سمینار و همایش میگیریم و پوستر چاپ میکنیم ولی یک برنامه جامع و مدون نداریم. گویا میخواهیم فقط در فضای تبلیغاتی یکدیگر را اقناع کنیم و میزان اهتمام خود را به رخ یکدیگر بکشیم و طرف مقابل را بهخاطر بیتوجهی محکوم کنیم.
در همین زمینه مقام معظم رهبری هشدارها و توصیههای مهمی داشتهاند، اما واقعا چه کار مهمی صورت گرفته است؟ بعضی اوقات هم بهجای حل مسئله، صورت مسئله را میخواهیم پاک کنیم. این دیگر مصیبتبارتر است. الان فرصت نیست که من به مصادیق آنچه گفته شد اشاره کنم. حداقل در
دو، سه دهه اخیر مواردی پیش آمده که برخی بهجای حل مسئله، خواستهاند صورت مسئله را پاک کنند ولی سرانجام تسلیم شدهاند و اوضاع بدتر از گذشته شده است. به هر حال اگر دیر بجنبیم آثار سوء این پدیده گریبان ما را خواهد گرفت و فرصتهایی را که از رهگذر آن میتوانیم ایفای نقش کنیم از دست خواهیم داد.
در این شرایط، وضعیت دین در جوامع دینی چگونه میشود؟ آیا شبکههای موبایلی، دینداری و روح معنوی جامعه را تضعیف نخواهد کرد؟
این مسئله از دو منظر قابل بررسی است: دین میتواند از این ابزار استفاده کند. دین بنابر ماهیت تبلیغی خود ناگزیر به تبلیغ است. در طول تاریخ همواره دین از این ظرفیت استفاده کرده است. در روش تبلیغ سنتی دو عنصر بسیار مهم و تاثیرگذار به چشم میخورد:
یکی عنصر مکان یعنی مسجد و دیگری عنصر شخصیت و اخلاق و رفتار مبلغ. این دو عنصر در کار تبلیغ بسیار موثر بوده و هستند. بهطور کلی در مسئله هدایت، وجود الگو و شخصیتهایی که بهعنوان مدل واقع میشوند و حضور آنان در جامعه، تاثیرات خاص خود را دارد. همچنین مکان یعنی مسجد بهعنوان مکمل اقدامات تبلیغی میتواند بسیار موثر باشد، ولی با ظهور رسانههای جدید بهنوعی بین این دو عنصر و بین پیام، گسست بهوجود میآید. این جایگزینی به هر حال ضعفهایی را در مسئله تبلیغ ایجاد میکند. این مطلب حتی از طرف بعضی اندیشمندان غربی هم مطرح شده و میگویند: رسانههای جدید بهویژه تلویزیون ابزاری مناسب برای انعکاس پیام دین نیستند؛ چون مهمترین خصوصیت یک برنامه دینی برخورداری از نوعی قداست معنوی است درحالیکه تلویزیون یک ماهیت روانشناسی این جهانی دارد و ماهیت این جهانی را نمیتوان بهصورت آن جهانی مطلوب دین تغییر داد. به عقیده وی تلویزیون بهدنبال آن است که آنچه مردم میخواهند به آنها بدهد ولی هیچ یک از پیامبران (ع) آنچه مردم میخواستند به آنها نمیدادند بلکه آنها چیزی را عرضه میکردند که برای مردم ضروری و مفید بود. این یک نظریه افراطی است که من آن را قبول ندارم ولی به هر حال میتواند مبین گوشهای از ضعفهای رسانههای نوین باشد.
اما از سوی دیگر این رسانهها فرصتهایی هم برای تبلیغ ایجاد میکنند. سرعت انتقال پیام و گستردگی مخاطبان آن جدا از مختصات رسانههای جدید است. این به هر حال یک فرصت است که در روش تبلیغ سنتی وجود ندارد. از منظر دیگر، تعارضی است که ممکن است بین پیام دین و پیامهای غیردینی و غیراخلاقی بهوجود آید. به
هر حال سمتوسوی دین با کاری که رسانههای جدید انجام میدهند همخوانی ندارد و لذا در تضاد با یکدیگر هستند. این قهرا مشکلاتی را ایجاد میکند. چون آنها باور میسازند، نگرش ایجاد میکنند،آرمان میدهند، قداستزدایی میکنند یا قدسیت میبخشند که این کار آنها در مقابل آرمانها، باورها، نگرشها و قداستهای دینی است. لذا از این جهت هم تعارضهایی ایجاد میشود.
به هر حال متصدیان امر دین باید برای این دو مسئله چارهاندیشی کنند. یعنی ضمن استفاده از فرصت، سرعت و وسعت انتقال پیام و تبلیغ،مراقب خطرات جایگزین شدن آن بهجای تبلیغ چهره به چهره باشند. بهعلاوه سهولت استفاده از رسانههای موبایلی هوشمند و امکان بهرهمندی از انواع و اقسام پیامها و تبلیغات غیردینی و غیراخلاقی و یا حتی ضددینی و ضداخلاقی میتواند به تضعیف روح معنوی و دینی جامعه منجر شود و لذا باید با مهارت و
مدیریت درست و غنای محتوای پیامها و نیز درک درست از ماهیت این رسانه متناسب با نیازهای مصرفکنندگان با قدرت در این عرصه ظاهر شوند. این دو مسئله نیاز به مطالعه و تفکر و برنامهریزی و تربیت نیروهای ماهر و آگاه دارد. آنچه در این میان مهم است آشنایی دو سویه اصحاب دین و رسانه از ماهیت دین و رسانه است. کسانی که در این عرصه میخواهند فعالیت کنند هم باید دانش دینی داشته باشند هم دانش رسانهای.
شاخصهای فهم وضعیت دین در شبکههای اجتماعی را چگونه میتوان طبقهبندی و آنگاه ارزیابی کرد؟
برای پی بردن به این مسئله باید مطالعات میدانی گستردهای صورت بگیرد، آن هم در دو بعد سلبی و ایجابی. در وجه ایجابی باید دید رویکرد کاربران شبکههای اجتماعی به چه سمتوسویی است و بیشتر در چه حوزههایی حضور موثر و پر رنگ دارند. در عرصههایی هم که حضور دارند تا چه حد به موازین دینی و اخلاقی پایبند هستند؟ یا
مثلا اگر در گروههایارتباطی حضور دارند گفتوگوها درباره چه موضوعات و چه مسائلی است؟ شبههها و سوالهای آنها حول چه محورهایی است؟ علایق و تمایلات آنها بر چه موضوعاتی استوار است؟ همه این مسائل با یک مطالعه میدانی گسترده و با یک طرح مشخص که مبتنی بر اصول علمی است قابل استخراج است. در بعد سلبی هم باید دید کاربران از چه موضوعات و مسائلی رویگردان هستند؟ نسبت به چه روشهایی گارد منفی دارند؟ با چه الگوهایی نمیتوانند پیوند برقرار کنند؟ در چه ساحتهایی با دین اصطکاک دارند و… به هر حال این مطالعه میدانی میتواند مبنای طراحی یک الگوی صحیح و قابل ارائه قرار گیرد که هم از نظر شکل متناسب با ظرفیتها و امکانات این رسانه باشد و هم از نظر محتوا قابلیت جذب مخاطبان را داشته باشد.
شبکههای موبایلی بهخصوص تلگرام، اطلاعات، خصوصا اطلاعات ممنوعه را به سهولت در اختیار اقشار مختلف بهویژه جوانان قرار میدهد. جوانان به آسانی به تصاویر و فیلمهای مبتذل دسترسی دارند. در این شرایط برای حفظ روحیه معنوی و اخلاق در
جوانان چه باید کرد؟
متاسفانه این بخش از همان مواردی است که نهتنها روح معنوی جامعه را تضعیف و دینداری را سست میکند بلکه بنیان اخلاق اجتماعی را متزلزل و روح نشاط، فعالیت و تلاش را از جوانان سلب میکند.
مقابله با این تهدید انصافا کار سادهای نیست. روی آوردن به این تصاویر همانند اعتیاد به مواد مخدر خطرآفرین است. در رابطه با این معضل نیاز به یک اقدام جامع و همهجانبه و گسترده است. یکی از مسائل مهم در این رابطه آگاهیبخشی است. آن هم آگاهی دادن به چند شکل مختلف:
آگاهی بخشی نسبت به هویت و اصالت انسانی و اینکه نیازهای جنسی بخش کوچکی از نیازهای انسان است نه همه آن. برجسته کردن سایر نیازهای انسانی و توجه به آنها یک مسئله مهم است. جوانان باید بدانند حتی در کشورهای غربی که منشاء تولید این برنامهها هستند میزان کاربرانی که به این حوزهها رجوع میکنند بسیار ناچیز است. بسیاری از جوانان در کشورهای پیشرفته عمدتا در حال کوشش و تلاش برای رشد علمی خود هستند. نکته دیگری که در این رابطه میتواند مورد توجه قرار گیرد پر کردن اوقات فراغت جوانان است. هر چه اوقات فراغت کمتری فراهم شود امکان رجوع به این برنامهها کمتر میشود. باید با برنامهریزی دقیق شرایط حضور جوانان در فعالیتهای ورزشی، اجتماعی، علمی مهیا شود. مسئله دیگر امید به آینده است. جوان امیدوار به آینده و دارای برنامه برای دستیابی به هدف، تلاش خویش را معطوف به رسیدن به آن هدف میکند و وقت خود را صرف این امور بیارزش نمیکند. در کنار همه اینها، آگاهیهای دینی و معارف الهی و عمل به احکام، عبادت و درک لذتهای معنوی سهم بهسزایی در کاهش این خطرات دارد.
آیا شما اعتقاد دارید که برای تلگرام باید منشور اخلاقی خاصی تدارک دید؟ آیا میتوان به غیر از برخوردهای فیزیکی از جمله حذف کانالها و گروههای منکر از روشهای نرم بهره برد؟
قطعا اینطور است. امروز وقتی برای فوتبال که یک ورزش کاملا سالم است منشور اخلاقی تدارک دیده میشود،باید برای تلگرام که چنین مخاطرات مهمی دارد منشور اخلاقی تهیه شود، ولی آنچه در این میان باید مورد توجه قرار گیرد این است که به صرف تهیه و تدارک یک منشور اخلاقی مشکل حل نمیشود. مهم آن است که این نیاز و ضرورت در بین کاربران تقویت شود و همه به این نقطه برسند که برای حفظ خودشان و جامعهشان باید این قواعد تنظیم و رعایت شود. این خاصیت جوامع است. من گمان میکنم چون در ابتدای راه هستیم، بخشی از اتفاقات قهری است ولی به مرور از درون همین شبکهها قواعدی متولد خواهد شد که مردم و کاربران، خود را ملزم به رعایت آن میدانند.
برخوردهای حذفی هم لازم است، اما همانطور که اشاره کردید کافی نیست. این مثل مواد مخدر است که باید امکان دسترسی به آن را ضعیف کرد و از بین برد ولی اگر این به تنهایی کافی بود این همه مشکل نداشتیم. مهم آن است که در کنار این برخوردهای حذفی، ما جایگزین مناسب داشته باشیم. اگر چیزی را میگیریم بهجای آن چیزی ارزشمند بدهیم.
باید به جایگزینهای مناسب فکر کرد. در طراحی روشهای نرم لازم است به اثرات بلندمدت آن توجه شود. برخی روشها آثار کوتاهمدت دارند. اینها میتوانند مسکن باشند ولی احتمال میل به رجوع مجدد و تمایل به استفاده از این کانالها را از بین نمیبرند. به هر حال هر چه هست باید متناسب با الزامات این شبکهها و نیاز مخاطبان و مطابق ذوق و سلیقه مصرفکنندگان باشد