دستانم را ببین…
چگونه ملتمسانه به سمت توست
پرم کن از محبت بى کران خویش.
غزل:جرعه ای از ربنا-قاسم بای(ساحل)
هنگام گفت وگو است ادا کن نماز را واکن دریچه های فـراسوی راز را
الله اکبر است که اوج حقیقت است حی علی الصلاه رها کـن مجاز را
حتی پرندگان به نماز ایستاده اند بشنو نوای بلبل و قمـری و بـاز را
حتی درخت غرق قنوت است و آبشار از سر گرفته زمزمه ای دلنـواز را
چون چشمه در زلال اذان خدا بجوش چون شمع تازه کن تب سوزوگدازرا
در هر قنوت جرعه ای از ربنا بنوش تا پر کند دوباره دو دسـت نیاز را
ایـاک نعبـد و ایــاک نستعیـن اظهار کن بزرگی آن بی نیاز را
بگذار با حماسه ی جان سوز کربلا کوتاه تر کنیم حدیـث دراز را
خورشید زیر بارش سنگین تیر ماند اما رهـا نکرد حضـور نماز را
*نمونه ای از آثار راه یافته به مسابقه استانی نیایش – ۱۳۹۲