استاد سید مجتبی نورمفیدی در مصاحبه با نشریه حریم امام(ره) نکات تازه و قابل توجهی را در فقه ترا ریخته مورد توجه قرار داد و مهندسی ژنتیک را به عنوان یکی از مسائل مستحدثه از جنبه های مختلف فقهی مورد ارزیابی و دقت نظر قرار داد.
|
مهندسی ژنتیک از مسائل جدید و به اصطلاح مستحدثه است و موضوعات آن با اصطلاحاتی بیان می شوند که اساساً در زبان فقهی سابقه ندارد. یک فقیه چگونه می تواند بر چنین موضوعاتی حکمی را حمل کند؟
به طور کلی مسائل مستحدثه اصطلاحاً به مسائل نو پدید و جدید در هر موضوعی می گویند که سابقه ای در فقه نداشته و در آثار فقهی گذشته به آن پرداخته نشده و در روایات هم به طور خاص سخنی از آن به میان نیامده و لذا حکم شرعی آن معلوم نیست، اعم از این که خود موضوع هم رأساً جدید باشد مثل مهندسی ژنتیک، اسکناس، تلقیح مصنوعی و خرید زمانی یک خانه یا آن که موضوع در گذشته وجود داشته و حکم شرعی آن هم بیان شده ولی با دگرگونی ها و تطورات مربوط به آن تغییر کرده و حکم شرعی آن با فرض این تغییرات مطالبه می شود مثل بعضی مسائل مربوط به خون یا معادن و… مسائل جدید در هر دوره و عصری قهراً پیش می آمدند ولی نکته مهم این است که در دهه های اخیر به خاطر رشد حیرت آفرین علم و تکنولوژی ما شاهد گسترش چشم گیر مسائل جدید و موضوعات نو پدید هستیم. و این ضرورت اهتمام حوزه های علمیه و به خصوص فقیهان را برای انطباق و پاسخگویی فقه به این مسائل بیشتر می کند. خوشبختانه فقه شیعه از این ظرفیت وسیع برخوردار است که بتواند به همه این مسائل پاسخ دهد. مشروط بر این که ما به توانمند سازی و همگامی خویش با این تحولات اهتمام بیشتری داشته باشیم که این خود بحث مبسوطی دارد که چگونه می توانیم به این هدف برسیم و چه مقدماتی لازم دارد. به هر حال برای پاسخگویی به مسائل مستحدثه ساز و کارهایی وجود دارد که من اجمالاً به آن ها اشاره می کنم ولی قبل از آن لازم است بر این نکته تأکید کنم که روش و منهج اجتهاد در مسائل مستحدثه با روش آن در مسائل قدیمی تفاوت چندانی ندارد هرچند به جهت عدم پیشینه کار در این بخش مشکل تر است. مهم ترین گام برای حل این مسائل رجوع به منابع است. اگر اطلاقات و عمومات ادله کافی بود به این معنا که مسئله مورد نظر به وضوح تحت یکی از اطلاقات یا عمومات قرار گرفت که حکمش روشن است. البته خود این مطلب که بدانیم این موضوع تحت چه اطلاق یا عمومی قرار می گیرد مهم است و این متوقف بر شناخت موضوع و درک صحیح از آن است و نیاز به احاطه و اشراف بر عمومات و اطلاقات ادله دارد. پس در واقع ما محتاج به شناخت دو موضوع هستیم. از طرفی موضوع جدید یا موضوع قدیمی با شرائط جدید را باید به درستی بشناسیم و از طرف دیگر به موضوع دلیل به نحو دقیق و کامل باید معرفت پیدا کنیم و سپس نسبت بین آن دو را بسنجیم و موضوع مورد نظر را با موضوعی که در لسان دلیل وارد شده مقایسه کرده و مورد سنجش قرار دهیم. لذا به طور کلی عدم شناخت دقیق موضوع و زوایای آن موجب می شود فقیه نتواند به حکم شرعی دست یابد. این هم که مشهور شده کار فقیه موضوع شناسی نیست در مورد برخی موضوعات است نه همه موضوعات و بعضاً حتی ناظر به مصادیق است نه عناوین. اما در مسائل مستحدثه که پیرامون موضوعات جدید حادث می شوند چه بسا به طور کلی قابل قبول نباشد. من در این مقام نمی خواهم وارد بحث از تعریف موضوع و متعلق و دیدگاه های مختلف پیرامون آن و نیز آراء انظار مربوط به حوزه دخالت فقیه در موضوع شناسی و حدود آن شوم ولی اجمالاً می توانم بگویم بر فقیه لازم است به ابعاد گوناگون موضوع در لسان دلیل توجه وافی داشته باشد که آیا مثلا عنوان موضوع مقید به شرائط و زمان خاصی است یا حکم به نحو مطلق بر موضوع ثابت شده است. مثلا در بعضی روایات وارد شده که تحت الحنک همیشه زیر گلو قرار بگیرد نه در حال نماز فقط. مثل:« اَلْفَرْقُ بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُشْرِکینَ التَّلَحّی» که فرق بین مومن و مشرک را در انداختن تحت الحنک زیر گلو می داند. این روایت را اگر به نحوی معنا کنیم که حکم بر موضوع به نحو مطلق بار شده مثل اخباری ها نتیجه اش این است که همواره این گونه عمل کنیم ولی اگر آن را ناظر به زمان و شرائط خاصی بدانیم مسئله متفاوت می شود. در این مورد مشرکین این را اشعار و علامت خود قرار داده بودند که تحت الحنک را به بالا می بستند لذا برای مبارزه با آن شعار چنین دستوری صادر شده بود ولی این شعار دیگر از بین رفته و موضوعی برای حدیث باقی نمی ماند. در موضوعات مسائل مستحدثه هم باید توجه شود که به طور کلی بدیع است یا آن که موضوع وجود داشته ولی به واسطه تأثیراتی متحول شده است. گاهی ماهیت موضوعی اساساً تغییر می کند که این همان استحاله است ولی گاهی برخی اوصاف ظاهری تغییر می کند. مثلا در پیوند اعضاء گاهی عضوی از بدن را که جدا شده پیوند می زنند در این صورت عضو جدا شده در حکم میت و نجس است ولی وقتی پیوند زده می شود صفت میت بودن زائل شده و حکم نجاست برطرف می شود و بالاخره گاهی موضوع نه استحاله پیدا می کند و نه صفتی از صفات ظاهری آن تغییر می کند لکن با تغییر شرایط و پیشرفت دانش بشر نحوه استفاده از آن متفاوت می شود و قهراً حکم آن هم تغییر می کند. توجه به این تغییرات بسیار مهم است و امام (ره) که مسئله دخالت زمان و مکان در اجتهاد را مطرح کردند ناظر به قسم سوم از تغییرات است. ایشان می فرماید: «زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسئله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند بدان معنی که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است واقعا موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی می طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد». البته این مطلب به تعابیر دیگر و به نحو بسیار محدودتری در کلمات فقهای پیشین هم وارد شده ولی هیچ یک به این وسعت و با این دقت متعرض این مطلب نشده اند. این نگاه می تواند کمک بسیار موثری در حل مسائل مستحدثه باشد و با این مبنا می توان به بسیاری از سوالات پاسخ داد. ایشان در پاسخ به اشکال یکی از شاگردانشان در مسئله شطرنج به مسئله بسیار مهمی اشاره کرده و می فرماید: طبق نظر شما انفال که بر شیعیان تحلیل شده امروز آنان می توانند بدون هیچ مانعی با ماشین های کذایی جنگل ها را از بین ببرند و آنچه را که باعث حفظ و سلامت محیط زیست است نابود کنند و جان میلیون ها انسان را به خطر بیندازد و هیچ کس هم حق نداشته باشد مانع آن ها باشد. و خلاصه آن که آن طور که شما از اخبار و روایات برداشت کردید تمدن جدید به کلی باید از بین برود و مردم کوخ نشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند. در این رابطه می توان نمونه های بسیاری ذکر کرد. مثلا در مسئله احیاء که در روایات وارد شده که هر کسی مقداری از زمین را آباد کند آن زمین ملک او می شود، اگر بخواهیم به ظاهر این روایت اخذ کنیم هیچ حد و مرزی برای آن تعیین نشده و محدودیتی ندارد لذا طبق ظاهر روایت اگر در عصر ما کسی با ابزار و آلات جدید زمین های زیادی را احیا کند باید همه متعلق به او باشد در حالی که با توجه به عنصر مکان و زمان می توان گفت این حکم الان نمی تواند اجرا شود چون نظم و عدالت اجتماعی به خطر می افتد. لذا می توان گفت این حکم زمانی صادر شده که انسان مقدار محدودی زمین را می توانست آباد کند و لکن الان در شرائط جدید حکم آن تغییر می کند. به هر حال در مسائل مستحدثه رجوع به اطلاقات و عمومات ادله و توجه به عناوین موضوعات ادله و توجه به موضوعات مورد نظر و نسبت سنجی بین آن ها و به ویژه دقت در قیود موضوع ادله و موضوع این مسائل و تغییرات آن ها و این که چگونه با توجه به نکته ای که از امام (ره) نقل شد می توان از روایات و اخبار برداشت کرد، گام تعیین کننده است و به همین جهت است که بر موضوع شناسی تأکید می شود و به نوعی اجتهاد در مسائل مستحدثه بر آن مبتنی می شود. در کنار آن چه گفته شد از ملاکات احکام و اصول علمیه نیز می توان برای تعیین وظایف عملی مکلفین پس از یأس از دست یابی به دلیل در مسائل مستحدثه استفاده کرد. مسائل فقه موجود به اقسامی تقسیم شده مثل عبادات، معاملات، قضاء وسیاسات و مسائل هر قسمی با معیارهایی تشخیص داده می شود. می خواهیم بدانیم مسائل مهندسی ژنتیک در کدام قسم قرار می گیرد. اگر قسم ویژه ای است معیار تشخیص مسائل آن چیست؟ پس از محقق برخی از فقهای دیگر تقسیم بندی های دیگری ارائه کرده اند مثل فاضل مقداد ولی آنچه اکنون نیز رایج است همان دسته بندی محقق حلی است که در ۵۲ باب ارائه شده است لذا این دسته بندی ها بیشتر براساس تشخیص فقیه صورت می گیرد. در دوران معاصر مرحوم شهید صدر بنا بر برخی ملاحظات تقسیم بندی جدیدتری ارائه کرده است. وی مسائل فقهی را در چهار قسم کلی عبادات، اموال (که شامل دو قسم اموال عمومی و اموال خصوصی است و در آن اسباب شرعی تملک و استحقاق و احکام تصرف در این اموال بیان می شود.) سلوک و آداب رفتار شخصی (شامل دو بخش روابط خانوادگی و روابط اجتماعی) و سرانجام آداب عمومی یعنی رفتار نهادهای عمومی و حکومتی خلاصه کرده است. همان طور که گفته شد این تقسیم بندی تابع سلیقه و گرایش های فقها است و لذا هر یک از معیار خاص موردنظر آن فقیه پیروی می کند. مثلاً شهید اول در توضیح تقسیم بندی محقق می گوید: غرض از حکم شرعی یا تقرب به خدا و آخرت است یا این طور نیست. اگر غرض آخرت باشد در گروه عبادات جا می گیرد و اگر غرض غیر آن باشد چنان چه به تعبیر لفظی نیاز نداشته باشد در احکام قرار گرفته و اگر به تعبیر لفظی یعنی صیغه محتاج باشد در دایره عقود و ایقاعات قرار می گیرد. به هر حال با توجه به مطالب گفته شده اگر بخواهیم تغییری در این دسته بندی ایجاد کنیم نه تنها هیچ منعی ندارد بلکه با توجه به مسائل نو پیدا این کار ضرورت دارد. چه این که اکنون ابواب جدیدی در فقه پدیدار شده و به عنوان فقه مضاف شهرت پیدا کرده است. مثل فقه مدیریت، فقه رسانه، فقه پزشکی، فقه فرهنگ، فقه سیاسی و… . بر همین اساس به گمان من باید باب مستقلی برای این مقوله تحت عنوان فقه بیوتکنولوژی یا فقه زیست فناوری گشوده شود. این یکی از فقه های مضاف است که باید درباره آن اندیشید و گستردگی مسائل مربوط به آن به همراه نیاز مبرمی که به کشف احکام شرعی موضوعات مرتبط با این حوزه وجود دارد و کاربرد وسیع آن در حوزه های مختلف این ظرفیت را برای قرار دادن آن به عنوان یک باب مستقل فراهم کرده است. قهرأ اگر اینچنین کردیم مهندسی ژنتیک که در واقع همان زیست فناوری نوین است می تواند در این باب مورد بررسی قرار گیرد. زمینه این مسئله هم تقریباً فراهم شده هم مقام معظم رهبری به طور جدی در مورد فقه های مضاف تاکید کرده اند و هم در درون حوزه این حرکت آغاز شده است. یکی از مسائل بسیار مهم در مهندسی ژنتیک مسئله حفظ هویت است. از سویی گاهی مخالفان ابراز می کنند که با مهندسی ژنتیک هویت جدید حاصله متباین با هویت قبلی است و از سوی دیگر مهندسان ژنتیک به ویژه محصولات تراریخته ابراز می کنند که هویت محصول تراریخته با هویت والد یکی است. روشن است که تغییر هویت می تواند در حکم شرعی محصول ژنتیک موثر باشد. می خواستیم نظر شما را در باب معیار حفظ هویت در گیاه، جانور و انسان بدانیم. سوال شما مجمل است. اگر غرض طرح یک اشکال در مورد مهندسی ژنتیک است به این معنی که چون مهندسی ژنتیک موجب می شود محصولات به دست آمده از این طریق هویتی جدید و تازه پیدا کنند و بنابراین ممنوع است، این هم صغرویا و هم کبرویا محل تامل است. اما این که صغرویاً محل تأمل است از مطلبی که از قول متخصصین این امر نقل کردید معلوم می شود چون آن ها این را نفی می کنند. همین که مسئله کسب هویت جدید محل اختلاف است کافی است. به علاوه ملاک و مرجع در این امور عرف است. باید دید این محصولات وقتی به عرف عرضه می شوند آیا آن ها را با همان هویت قبلی می شناسند یا با هویت جدید. گمان نمی کنم حداقل در مواردی که تاکنون محقق شده، عرف برای این محصولات هویت جدیدی قائل باشد. مثلاً ذرت تراریخته از نظر عرف همان ذرت است با تفاوت هایی پس از نظر نوع فرقی نمی کنند. همین الان در مورد دانه های روغنی، برنج، گندم و میوه ها چندین نوع محصول داریم ولی همه عنوان خود را حفظ کرده اند. مگر محصولاتی که تاکنون از طریق اصلاح نباتات بدست آمده اند هویتشان عوض شده است. در مورد حیوان هم مطلب همین است اصلاح نژاد که سال های زیادی است در مورد برخی حیوانات مثل گاو صورت می پذیرد آیا موجب تغییر عنوان شده؟ بله یک نژاد خاصی تولید و تکثیر می شود ولی هویت آن به معنای صدق عرفی عنوان دست نخورده باقی می ماند. اما از نظر کبروی هم بر فرض بگوییم این محصولات تغییر هویت پیدا می کنند، ولی این مشکل ندارد. چه اشکالی دارد یک محصولی با دستکاری در ژن هایش اساساً تبدیل به محصول دیگری شود و هویت تازه ای پیدا کند. پس کبرویاً هم مانعی ایجاد نمی شود. البته آن چه گفته شد مربوط به گیاه و حیوان بود. در مورد انسان فرق می کند. این که مهندسی ژنتیک در مورد انسان چه برنامه هایی دارد و چه فرآیندی را طی خواهد کرد در آینده معلوم خواهد شد. ولی مثلا اگر از طریق دستکاری در ژن انسان او را نسبت به برخی بیماری ها مقاوم کنند یا توانایی های جسمی و ذهنی او را افزایش دهند یا یک عضو فاسد را اصلاح کنند این اساساً موجب تغییر انسان نمی شود. چنان چه اگر فرضاً در دوران بارداری تغذیه بسیار حساب شده باشد و مراقبت های ویژه ای انجام شود این می تواند منجر به تقویت جسمی و ذهنی فرزند شود و در مقابل اگر در این امور کوتاهی شود چه بسا ضعف جسمی و ذهنی را به دنبال خواهد داشت. و این موجب تغییر هویت نمی شود در بحث مهندسی ژنتیک هم نظیر همین است یعنی از جهت هویت انسانی در این قبیل دستکاری ها تغییری ایجاد نمی شود. فقط در برخی صور و طبق برخی احتمالات در مهندسی ژنتیک نسبت به انسان می تواند این مسئله مورد توجه قرار گیرد آن هم از جهت ترتّب برخی آثار مثل اموری که بر انتساب یک شخص به پدر و مادر مترتب می شود. به هر حال این بحث مفصلی دارد. احترام به حیوان یا به صورت اعم احترام به جاندار چه جایگاهی در نظام فقهی دارد؟آیا مهندسی ژنتیک یا آزمایش های مربوطه بر روی آنان خلاف احترام به حیوان یا جاندار است؟ به طور کلی در منظومه معرفتی دین همه موجودات از آن جا که مخلوق خداوند هستند به تناسب احترام دارند به ویژه در مورد آن ها که روح حیوانی یا نباتی دارند که حقوقی هم برای آن ها بیان شده است. در روایات احکام و حقوقی در مورد حیوانات وارد شده که در نوع خود جالب توجه است. از جمله در مورد حیوان مسئله نفقه مطرح شده که بر عهده صاحب آن است و چنان چه مالک حیوان از دادن آب و غذا به او خودداری کند حاکم اسلامی می تواند او را مجبور به فروش یا ذبح آن یا دادن آب و غذا کند. عجیب این است که چاقی حیوان نشانه مروت مالک آن دانسته شده است. یا مثلاً اگر کسی مقدار کمی آب برای وضو داشته باشد و در عین حال حیوانی تشنه باشد باید آن آب را به حیوان بدهد و خود تیمم کند. نمونه هایی از این قبیل در مورد مراعات حیوان در کار کشیدن از آن و یا استفاده در زمان پیری حیوان وارد شده که من در مقام بیان آن ها نیستم. در مورد گیاهان و درختان هم مطالبی از این دست بیان شده است. در آیات قرآن از سجده درختان سخن به میان آمده (هر چند سجده آن ها به معنای خاصی است) و در روایات نسبت به قطع درختان و گیاهان هم توصیه های خاصی شده، به هر حال آن چه از مجموع این مطالب به دست می آید این است که جانداران به معنای عام فی الجمله دارای احترام متناسب با خودشان بوده و از حقوقی برخوردارند. اما این که گفته می شود مهندسی ژنتیک و آزمایش های مرتبط با آن بر خلاف احترام مذکور است این قابل قبول نیست. مگر قلمه زدن و پیوند که بسیار معمول است و از قدیم الایام هم مرسوم بوده خلاف احترام گیاهان و درختان است؟ اصلاح نباتات یا اصلاح نژاد در حیواناتی مثل اسب و گاو که در همه جا و حتی بین مسلمین و متشرعین رواج دارد آیا برخلاف احترام است؟ قطعاً این چنین نیست. حدود و ثغور احترام و حقوقی که در شرع برای این موجودات بیان شده کاملاً مشخص است و موارد گفته شده با هیچ یک از آن ها منافات ندارد. مهندسی ژنتیک هم هین طور است. اگر مثلاً در ژن یک گیاه دستکاری شود برای آن که مقاومت بیشتری پیدا کند یا در ژن یک حیوان دست کاری شود برای آن که مثلاً از انقراض آن جلوگیری شود این خلاف احترام و حقوق آن گیاه یا حیوان است یا به عکس خود می تواند نوعی احترام باشد. یکی از آموزه هایی که مخالفان مهندسی ژنتیک به آن تمسک می کنند مسئله نظام احسن آفرینش یا کمال طبیعت، هوشمند بودن طبیعت و مانند آن است آیا مهندسی ژنتیک با این مسئله ناسازگار است و دخالت در خلقت محسوب می شود. برای پاسخ به سوال مقدمتاً به دو نکته اشاره می کنم. نکته اول این که نظام احسن آفرینش اجمالاً به این معناست که عالم ممکنات به بهترین وجه ممکن خلق شده است. نظام احسن درباره مادیات متفاوت از مجردات است و به این معناست که هر موجود مادی بتواند به بهترین وجه ممکن خود برسد. پس معنای نظام احسن این نیست که همه موجودات مادی بر بهترین وجه خود خلق شده اند بلکه به این معناست که قابلیت رسیدن به بهترین وجه ممکن خود را دارند. بر این اساس هر گونه تلاشی که بشر در عالم طبیعت انجام می دهد می تواند در این راستا تفسیر شود. ممکنات در عالم ماده از این قوه برخوردارند و هرچه از عمر عالم ماده می گذرد قوه ها به فعلیت می رسند. قطعاً بخشی از این تغییر و تحول یعنی به فعلیت رسیدن قوه ها به دست بشر اتفاق می افتد. لذا می بینید از زمانی که بشر پا به عالم خاکی گذاشت تا به امروز چه تحولات عظیمی در زندگی او رخ داده. این همه تغییر و تحولات با فکر و اندیشه بشر و توسط آن چه در این نظام هستی در اختیار او گذاشته شده صورت گرفته است. پس می توان گفت همه اختراعات و مصنوعات بشر در همین نظام احسن محقق شده و هیچ کس نمی تواند بگوید بشر دست روی دست بگذارد و هیچ تصرفی در طبیعت نکند چون این نظام، نظام احسن است و امور طبیعت هوشمند بر طبق مقتضای خلقتش به پیش می رود. نکته دوم اینکه مهندسی ژنتیک که بیش از چند دهه از عمر آن نمی گذرد در حقیقت شعبه ای از بیوتکنولوژی و یا به تعبیر معادل فارسی آن زیست فناوری است. عمر زیست فناوری در واقع بسیار طولانی است و کاربردهای سنتی وسیعی داشته است. از تهیه نان، ماست و پنیر گرفته تا کشف الکل و کشف انسولین برای درمان دیابت و کشف پنی سلین به عنوان آنتی بیوتیک و… همه به نوعی با زیست فناوری حاصل شده اند. منتهی در زیست فناوری نوین که به عنوان مهندسی ژنتیک شناخته می شود این کار از طریق دستکاری در ژن ها و انتقال آن از موجود زنده ای به موجود زنده دیگر و فعال ساختن آن صورت می گیرد. لذا می بینیم ظرفیت بهره گیری از این فناوری به نحو چشمگیری افزایش یافته و در واقع می توان آن را نقطه عطفی در زندگی بشر دانست. حال با توجه به نکته اول اگر کسی ژن یک موجود زنده را به موجود زنده دیگر منتقل نماید آیا دخالت در کار خلقت کرده و نظام احسن آفرینش را زیر سوال برده یا آنکه قوه ای را به فعلیت رسانده و در مخلوقات تصرف نموده است. تصرف در مخلوقات که خلقت نیست. به علاوه با قطع نظر از سایر اشکالات و مسائل خاصی که در مورد مهندسی ژنتیک مطرح می شود و با ملاحظه نکته دوم طبق این دیدگاه اساساً زیست فناوری به معنای وسیعش هم باید ناسازگار با نظام احسن آفرینش باشد در حالی که مخالفان مهندسی ژنتیک این اشکال را در سایر گرایش های بیوتکنولوژی مطرح نمی کنند. اگر قرار است این کار با نظام احسن آفرینش ناسازگار باشد و دخالت در خلقت محسوب شود پس همه آن چه که بشر طی این سال ها بدان دست یافته چه در محدوده گرایش میکروبی، چه در گرایش پزشکی و چه در بخش محیطی و دریایی و چه در کشاورزی و چه در سطح مولکولی باید دخالت در کار خلقت و ناسازگار با نظام احسن آفرینش باشد. چون از این جهت هیچ فرقی بین سایر شعبه ها و مهندسی ژ نتیک وجود ندارد. بنابراین به نظر می رسد این ادعا پایه و اساسی ندارد. البته این اشکال بیشتر همانند اشکال قبلی بیشتر ریشه اعتقادی و اخلاقی دارد تا فقهی و حقوقی و بیشتر در بین برخی دانشمندان مسیحی و برخی علمای اهل سنت مطرح شده است. بله در مورد شبیه سازی انسان همان طور که سابقاً هم گفتم مسئله متفاوت است. شبیه سازی انسان به روش های مختلف انجام می شود و از ابعاد مختلف اخلاقی، اجتماعی، روان شناختی، الهیاتی و فقهی باید مورد بررسی قرار گیرد. موجودات زنده از اجزاء جدایی ناپذیر محیط طبیعی محسوب می شوند که به طور وابسته به هم و متقابل عمل می کنند و این باعث می شود نوعی توازن در طبیعت برقرارشود در حالی که مهندسی ژنتیک موجب اختلال در این توازن می شود به عبارت دیگر رها سازی موجودات زنده که پایه ژنتیکی آن ها تغییر یافته در محیط زیست می تواند موجب تغییر ساختار جمعیتی موجودات زنده در حیات وحش شده و به تنوع زیستی آسیب برساند و این صحیح نیست. این اشکال هم بیشتر ناظر به ملاحظات اخلاق زیستی است تا یک اشکال فقهی و حقوقی. اصل اینکه موجودات زنده در عالم طبیعت به نحو وابسته و متقابل عمل می کنند فی الجمله قابل پذیرش است ولی توجه به این نکته مهم است که در خود طبیعت این تغییرات در زمان ها و دوره های مختلف اتفاق افتاده و چه بسا جاندارانی به کلی منقرض شده اند و گونه های جدیدی تکون پیدا کرده اند. بنابراین نفس این تغییرات خواه نا خواه اتفاق می افتد. اگر مشکل این است که ما باید اجازه دهیم طبیعت خود متکفل این تغییرات باشد نه اینکه ما در آن دخالت کنیم پس به طور کلی باید هر گونه تصرفی در طبیعت، از استخراج معادن و استفاده از دریاها گرفته تا بهره برداری از آب های زیر زمینی و احداث سد را ممنوع کنیم چون طبق این دیدگاه همه این کارها می تواند موجب اختلال در توازن محیط زیست شود. در حالیکه صاحبان این نظر نمی توانند به آن ملتزم شوند و آنچه مهم است این است که برای هر گونه تصرف و بهره برداری از طبیعت باید با دقت و رعایت اصول، قواعد، قوانین و مقرراتِ مورد پذیرش کارشناسان عمل کرد و آسیب های احتمالی به محیط زیست را به حداقل رساند. فروش محصولات تراریخته که از طریق مهندسی ژنتیک به دست می آیند به نوعی با تدلیس همراه است چه این که این محصولات غیر طبیعی هستند و با محصول طبیعی متفاوت می باشند مثلاً برنج تراریخته اگر در بازار وارد شود کسی نمی تواند آن را تشخیص دهد و مردم به گمان اینکه برنج طبیعی است آن را می خرند و این تدلیس است. نظر شما در این باره چیست؟ اولاً خود این که محصولات تراریخته را غیر طبیعی بدانیم اول بحث است. چون محصولات غذایی و کشاورزی تراریخته در آزمایشگاه که به دست نیامده بلکه همانند سایر محصولات در طبیعت به دست می آیند منتهی با فرآیند خاصی که قبلاً در آزمایشگاه طی شده، پس اصل اطلاق محصول غیرطبیعی بر این گونه محصولات محل تامل است. چون نمی توانیم بگوییم هرچه که انسان به نوعی در تولید و ایجاد آن دخالت دارد غیرطبیعی است بلکه این تابع نوع دخالت و تصرف انسان و محل تکوّن و پیدایش آن محصول است. به علاوه صرف نظر از این مسئله که این محصولات طبیعی هستند یا خیر، به هر حال این مسئله قابل انکار نیست که نوع آن ها با هم فرق دارد و ممکن است اگر کسی بداند مثلاً این برنج تراریخته است آن را نخرد. بر این اساس باید به خریدار اعلام شود تا مسئله تدلیس پیش نیاید. و این قابل حل است چه این که در قوانین و مقررات بین المللی و داخلی ظاهراً پیش بینی شده که باید بر روی محصولات تراریخته برچسب بزنند. اگر این قانون رعایت شود مشکلی نخواهد بود. تدلیس در صورتی محقق می شود که از این الزام سرپیچی شود که در این فرض آثار و عواقب آن هم در فقه و هم در قانون پیش بینی شده است. البته ممکن است این قوانین و مقررات نقایصی هم داشته باشد که باید تکمیل شود. یکی از اشکالات مخالفین مهندسی ژنتیک این است که دست کاری در ژن ها به خصوص در مواد غذایی و محصولات کشاورزی ممکن است ضررهایی درآینده به دنبال داشته باشد و این تهدیدی است که احتمال دارد بشر را با مخاطرات عدیده ای مواجه کند. آیا با توجه به احتمال ضرر در آینده و به استناد قاعده وجوب دفع ضرر محتمل می توان جلوی آن را گرفت و حکم به عدم جواز آن کرد. اگر ممکن است در مورد مفاد این قاعده هم توضیح دهید. ابتدا اشاره مختصری به قاعده وجوب دفع ضرر محتمل می کنم و سپس به سوال شما پاسخ می دهم. این قاعده از جمله قواعدی است که در کلام، اصول فقه و فقه به آن استناد شده مثلاً در برخی مسائل علم کلام از جمله وجوب معرفت خدا، لزوم عقیده به معاد و لزوم نصب امام و پیروی از امام معصوم به ان استناد شده یا در علم اصول فقه در مسائلی چون حجیت مطلق ظن و وجوب احتیاط در شبهات مقرون به علم اجمالی به این قاعده تمسک شده است. اخباریین به واسطه همین قاعده در شبهات تحریمیه حکم به وجوب احتیاط کرده اند در حالی که اصولیین قاعده قبح عقاب بلا بیان را مستند خود قرار داده و حکم به برائت می کنند. در فقه هم درمواردی نظیر وجوب تقلید یا احتیاط برای غیر مجتهد و نیز احتیاط در تقلید ازمجتهد اعلم به این قاعده استناد شده است. با این همه در مورد این قاعده از چند جهت اختلاف شده؛ اول اینکه آیا این حکمی عقلی است یا عقلایی یا جبلّی و فطری و دیگر اینکه آیا مطلق ضرر مقصود است یا خصوص ضرر اخروی یعنی عقاب. جمع زیادی از اصولیین معتقدند که مقصود از ضرر یا حداقل قدر متیقن از آن ضرر اخروی یا عقوبت است و دلیلی بر وجوب دفع ضرر یقینی دنیوی نیست چه رسد به وجوب دفع ضرر محتمل دنیوی. برخی در مقابل بر این باورند که ضرر دنیوی اگر در امور مهمه که شارع به رعایت احتیاط درآن ها اهتمام ورزیده، باشد در این صورت دفع ضرر محتمل دنیوی واجب است والا واجب نیست. به نظر ما اقدام بر ضرر دنیوی اگر به یک داعی عقلائی باشد دفع آن واجب نیست حتی اگر آن ضرر یقینی باشد اعم از این که آن داعی عقلایی جلوگیری از یک ضرر اهمّ یا جلب منفعت لازم باشد یا اساساً هیچ یک از این دو نباشد بلکه صرفاً بتوان یک داعی عقلایی برای اقدام به ضرر تصویر کرد. اگر کسی برای دفاع از عقیده و ناموس و وطن خود جانش را به خطر اندازد و در جهاد و جنگ شرکت کند با این که یقین به ضرر دنیوی نسبت به جان و مالش دارد، نمی توان کار او را تقبیح کرد و آن را از مصادیق ظلم دانست و عقلا هم این شخص را سرزنش و مذمت نمی کنند. حال پس از ذکر این مقدمه به موضوع مورد سوال می پردازم. در مورد مهندسی ژنتیک و محصولات تراریخته مهم ترین اشکالی که مطرح می شود همین است که شما به آن اشاره کردید یعنی نگرانی هایی که نسبت به آینده وجود دارد و ضرر احتمالی که ممکن است بر استفاده از این محصولات مترتب شود. با توجه به آنچه گفته شد نمی توان با استناد به ضررهای احتمالی در آینده مانع فعالیت در این زمینه شد و تجارت و فروش آن را ممنوع کرد. چون این کار به دواعی عقلایی قابل توجهی انجام می شود. آن چه در توجیه مهندسی ژنتیک و فعالیت در این عرصه گفته می شود مسائل مهمی است. مثلاً در بخش کشاورزی و محصولات غذایی این برنامه می تواند یک راه حل کلیدی برای رشد روز افزون تقاضای غذا در دنیا باشد. حتماً ما در آینده با توجه به کمبود منابع آبی و مراتع و جنگل ها و تغییرات آب و هوایی و شوره زار شدن زمین ها، در زمینه تامین غذای جمعیت روز افزون جهان مشکل پیدا خواهیم کرد. حال اگر برنامه ای اجرا شود که به افزایش کمی و کیفی این محصولات کمک کند و بهره وری تولید را بالا ببرد و قابلیت تولید در شرایط اقلیمی دشوار را داشته باشد و در ضمن کاربرد سموم و مواد شیمیایی را محدود کند و مقاومت در برابر آفات و بیماری های گیاهی را افزایش دهد، آیا این ها کافی نیستند تا ما با وجود ضررهای احتمالی به آن اقدام کنیم. این که گفته شد اقدام به ضرر دنیوی محتمل با وجود داعی عقلایی نه عقلا قبح است و نه عقلائاً مذموم می باشد کاملاً بر مهندسی ژنتیک منطبق است. آن ها که با استناد به وجوب دفع ضرر محتمل دنیوی تولید محصولات تراریخته را جایز نمی دانند باید به استناد همین قاعده استفاده از سموم شیمیایی در محصولات کشاورزی را هم ممنوع کنند و فروش این محصولات را محل اشکال بدانند چون تردیدی نیست که بسیاری از محصولاتی که سم پاشی در مورد آن ها صورت می گیرد ضررهای احتمالی بلکه قطعی بر آن ها مترتب می شود. در مورد بعضی داروهای شیمیایی که برای درمان مورد استفاده قرار می گیرد هم همین اشکال وجود دارد. یا مثلاً در مورد امواج تلفن های همراه و ماهواره ها که در فضا پراکنده اند عده ای معتقدند این ها مشکلاتی از قبیل ناباوری، سرطان، سقط جنین و… ایجاد می کنند. بر این اساس همه این ها باید مورد اشکال قرار گیرند. بله فقط یک نکته وجو دارد و آن اینکه مهندسی ژنتیک تازه در آغاز راه است و قهراً هر چه زمان بگذرد کامل تر می شود و نقایص آن به مرور می تواند برطرف شود. بسیاری از مصنوعات بشری به معنای عام در ابتدا همراه با مشکلات و ضررهایی بوده که قبلاً پیش بینی نشده بود ولی به تدریج و پس از مواجهه با عوارض ناشی از آن درصدد رفع آن برآمدند. یک مثال ساده بزنم زمانی که هواپیما اختراع شد را مقایسه کنید با هواپیماهای امروز، تلفاتی که در ابتدای امر بر استفاده از هواپیما مترتب می شد( با توجه به تعداد کم استفاده کنندگان و تعداد کم هواپیماها) و تلفات امروز ناشی از سقوط هواپیما (با توجه به حجم بالای مسافران و تعداد زیاد هواپیماها) قابل مقایسه نیست. هر چه جلوتر آمدیم نقص های آن کم تر شده و ایمنی آن بالاتر رفته است. این در مورد دارو ها هم صدق می کند. عوارض استفاده از هر داروی جدید در ابتدا و امروز را اگر مقایسه کنید کاملاً تصدیق می کنید که با گذشت زمان این مصنوعات کامل تر شده و عوارض آن ها کمتر شده است. موارد زیادی از این قبیل را می توان ذکر کرد. در مورد مهندسی ژنتیک هم همین طور است. البته این جا لازم است اشاره کنم که قوانین سخت گیرانه ای هم در مورد ایمنی این محصولات هم در سطح بین المللی و هم داخلی تصویب شده ولی باید کامل شود و نظارت دقیق بر رعایت اصول ایمنی به عمل آید تا ضررهای احتمالی به حداقل برسد و مسئولیت ضمان ناشی از این ضررها و خسارت ها به صورت واضح و روشن مشخص شود. اگر بین نظرات کارشناسان تعارض باشد و برخی مهندسی ژنتیک را راساً نفی کنند و بعضی آن را تایید کنند چه باید کرد؟ در این صورت راه حلی وجود دارد؟ به طور کلی در همه مسائل اختلاف نظر وجود دارد. در مسائل مربوط به زندگی که در حال حاضر دنیا درگیر آن است نظرات متفاوتی ابراز می شود. مثلاً برخی در مورد سد سازی معتقدند این کار مشکلات زیست محیطی ایجاد می کند و اکوسیستم را به هم می ریزد و در مقابل جمع زیادی این ادعا را رد می کنند و همه جا هم مشغول سد سازی هستند. یا مثلاً در مورد استفاده از روغن پالم یا روغن های اشباع شده و حتی در مورد لبنیات تولید شده در کارخانه ها و شیری که در ظروف خاص با قابلیت ماندگاری در زمان طولانی بسته بندی می شود این اختلاف نظر ها وجود دارد. حتی در مورد یک عمل جراحی چه بسا بین اطبا و پزشکان اختلاف نظر باشد. در این مورد بدیهی است باید بحث های کارشناسی صورت بگیرد و مجموعه ای از زبده ترین کارشناسان و متخصصان درباره موضوع بحث کنند و به یک جمع بندی برسند و عمل کنند. نمی توان هم انتظار داشت که همه بر یک مسئله توافق داشته باشند و مخالفی هم نباشد. طبعاً در این میان ادله و مستندات، اعتبار علمی و تجربی کارشناسان و حتی تجربه سایر کشور ها می تواند تعیین کننده باشد. به عنوان آخرین سوال برخی معتقدند بعضی شرکت های آمریکایی و اسرائیلی پشت پرده این برنامه بوده و اغراض خاصی از ترویج محصولات تراریخته دنبال می کنند و گروه هدف این شرکت ها کشورهای جهان سوم و مسلمانان هستند. نظر شما چیست؟ این مطلب باید ثابت شود. اگر ثابت شود آن گاه عنوان ثانوی پیدا می کند و به جهت عروض عنوان ثانوی حکم آن عوض می شود. لکن با توجه به گستردگی فعالیت در عرصه مهندسی ژنتیک و اهدافی که دانشمندان این عرصه بیان کرده اند و آثار قابل قبولی که حداقل در بخش هایی از زیست فناوری نوین تجربه شده بعید به نظر می رسد ابداع این فناوری صرفاً با این اهداف صورت گرفته باشد. مضافاً این که این محصولات در برخی کشورهای پیشرفته به خصوص آمریکا و کانادا در سطح وسیعی کشت می شوند البته من مسئله سود جویی این شرکت ها را نفی نمی کنم چه این که شرکت های چند ملیتی در هر موضوعی از موضوعات تجاری به فکر سود جویی بوده و اهداف پلید خود را دنبال می کنند و ما باید مراقب باشیم. لکن مسئله این است که آیا اساس مهندسی ژنتیک و محصولات تراریخته بر این اغراض استوار شده و ابداع آن به این منظور بوده یا نه. من گمان نمی کنم این دانش و فناوری صرفاً با این اهداف اختراع شده باشد. البته این که در ادامه مسیر همین فناوری در خدمت اهداف کثیف قدرت های استعماری قرار بگیرد و در بخش هایی کارهای نا مشروعی انجام دهند و به بشریت خسارت وارد کنند محتمل است همان طور که در مورد سایر فناوری ها این اتفاق افتاده است. بسیاری از سلاح های مخرب که اکنون تولید می شوند در پرتو یک دانش و فناوری به دست آمده که اساس و ماهیت آن تخریب، جنگ افروزی و کشتار نبوده ولی سوء استفاده از آن منجر به این نتایج خسارت بار شده است. در مورد مهندسی ژنتیک هم مسئله از همین قرار است. |