نام و نام خانوادگی : سید احسان حاجی حاتملو
محل تولد: گرگان
تاریخ تولد : ۰۱/۰۱/۱۳۶۳
تاریخ شهادت: حلب، سوریه ۱۳/۱۱/۱۳۹۳
محل دفن: گرگان
وضعیت تاهل: متاهل
تعداد فرزندان : ۱
همسر شهید: مراسم عقدمان را در جوار مزار شهدای گمنام برگزار کردیم و نام فرزندمان را احسان قبل از تولد فرزندش انتخاب کرد . اگرچه چشمان پدر نتوانست تولد پسرش سیدمحمدطاها را نظارهگر باشد و شیرینی پدر شدن را لمس کند و پرتاب خمپاره و اصابت ترکش در سوریه موجب شهادتش شد.
بزرگترین آرزوی همسرم شهادت بود که این آرزو بعد از پنج سال و دو ماه از زندگی مشترک به اجابت رسید.مداومت به خواندن زیارت عاشورا و خواندن دو رکعت نماز حضرت فاطمه زهرا (س) بعد از هر نماز صبح از ویژگیهای منحصربه فرد همسر شهیدم بود
***************************************
شهید محمدقاسم رحیمی
کلام شهید: من تابع اسلام و پیامبر اسلام و فرزند پاکش خمینی عزیز و دیگر هیچ، من فقط طرفدار امام و رهبرم خمینی هستم نه کس دیگر، که خمینی است بلکه چون رهبر است.
شهید محمدقاسم رحیمی/ یکم خرداد ۱۳۴۳، در روستای النگ از توابع شهرستان کردکوی به دنیا آمد. پدرش طاهر، کشاورز بود و مادرش بدرجهان نام داشت. طلبه بود، سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و سوم خرداد ۱۳۶۷، با سمت مسئول تبلیغات در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شکم و پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم زادگاهش قرار دارد. برادرش علی نیز به شهادت رسیده است.
فرازهایی از وصیت نامه شهید محمدقاسم رحیمی:
خدایا! در صورتی که گرد دوری از تو بر جبیبم نشسته باشد، رو ندارم به چشم پدران شهید نگاه کنم؛ تاب نظر بر قامت خمیده ی مادران شهید را ندارم؛ آن طفلان و یتیمان شهدا کمرم را و زانوهایم را خم کرده و خجالت می کشم، زنده باشم در جمع مردمی که بهترین سرمایه هایشان را در راهت تقدیم می کنند.
ای جوانان عزیز، راه دنیا پرستی راه معاویه است. راه عبودیت و بندگی و کمالات نفس، راه حسین(ع) است. شما در کدام راهید. شما به چه اندیشید، به شما بگویم، جوانان عزیز، دنیا گذراست و فانی. لذت هایش ناپایدار و زودگذر بلکه بالاتر بقول علی (ع) ظاهرش بزم و جذاب اما درونش سم کشنده است.
هنر مرد در جنگ و جهاد است نه در منزل نشستن و خوب خانه درست کردن و خوب زندگی کردن در این دنیا. قبل از آنکه در شهادتم گریه کنید به هدفم فکر کنید، گریه ی بی معنا ارزش ندارد و شما باید هدفم را بشناسید. بعد گریه کنید. از دنیا داری و دنیاپرستی بپرهیزید.
سرمشقتان همیشه علی (ع) و زهرا(س) باشد و بس
***************************************
طلبه شهید احمد رضا رجائی در سال ۱۳۴۵ در روستای «کفشگیری» از توابع گرگان متولد شد.
شهید رجایی در اندیشه صعود به بلندترین قله عشق در حوزه علمیه امام خمینی(ره) گرگان ثبت نام نمود و در این حوزه علمیه رحل اقامت افکند تا علوم اهل بیت علیهم السلام را فراگیرد. وی در سال های دفاع مقدس به جبهه اعزام شد تا در سنگر عمل نیز همچون سنگر علم به ندای قرآنی پاسخ دهد.
شهید احمد رضا در عملیات کربلای ۴ آن هنگام که اروند بچّه های رزمنده را در دل خود می کشید، وی ـ که به فن غریق نجات وارد بود ـ چندین نفر را نجات داد. وی در کربلای ۵ شلمچه در تاریخ ۲۵ دی ماه سال۶۵ به فیض شهادت نائل آمد.
* قسمتی از وصیت نامه شهید
تمام وجود خویش را خالص جهت خدمت به انقلاب اسلامی قرار دهید و به برادران روحانی و طلبه خویش سخنی بگویم که این مردم را گرامی بدارید و در ارشاد اینان از توصیه های امام و نمایندگان حضرت امام، درس بگیرید و بدانید اگر ذره ای از تفکر اینان خارج شوید و شک کنید و امام را همچون امام علی(ع) بگذارید و خدای ناخاسته ملت را از خط ولایت فقیه، خارج سازید در آخرت مسئول هستید.
به برادرانم بگویم که درس خویش را به نحو احسن بخوانید تا در سنگر بعدی خویش که حفظ و سازندگی انقلاب اسلامی است، موفق باشید. به شما توصیه می کنم که نمازهایتان را همیشه در اول وقت بخوانید و روح خویش را با مطالعه کتب اسلامی و عمل به آن پرورش دهید و همان طوری که پدر و مادر عزیز را خوب حفظ می نمائید. بزرگ ترهای خانواده را احترام کنید.
خواهرم! تو نیز در زندگی خویش تلاش و مطالعه و تربیت روحی خویش را فراموش نکن و ان شاءالله مسیری را که انتخاب نموده اید، ادامه دهید و با توفیق خداوند موفق هم خواهی شد. در زندگی خویش صبور باش تا ایمان داشته باشید.
****************************************
شهید محمدرضا شیبانی مجد
“شهید مدافع حرم اهل استان گلستان” ۱۵ فروردین ماه سال ۱۳۹۶ به دست تروریست های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. پیکر پاک شهید شیبانی مجد، هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۶ بر دوش مردم شهر فاضل آباد از توابع شهرستان علی آباد استان گلستان تشییع و در گلزار شهدای امامزاده هارون (ع) روستای الازمن به خاک سپرده شد. از وی که هنگام شهادت ۳۰ سال داشت دو فرزند دختربه نام های زینب و کوثر به یادگار مانده است.
***********
وصیت این شهید قبل از آنکه به ماموریت برود نوشته شده است، دستنوشتهای که حرفهای زیادی در آن نهفته اما تنها به بندهایی از آن اشاره میشود.
در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
پروردگارا بار گناهانم سنگین و پرونده ای سیاه در دستم ، بدنم ازبه دوش کشیدن اعمال و رفتاری که بر خلاف تعالیم الهی معصومین علیهم السلام بوده و است خمیده شده ولی ، مولای من و ای آقای من، بنده گنه کارت هیچ گاه قصد دشمنی با تو را نداشتنه و این هوای نفس و شیطان بوده که مرا از راه مستقیم تو دور می کرده و من به خاطر نداشتن تقوای کافی از مسیر تو دور می شدم ولی به خاطر مهربانیت و عفو و گذشت تو بود که بار ها توبه کردم و توبه را شکستم و دوباره آمدم به درگاهت و مولایم بنده گنه کارش را رد نکرد و پذیرفت. (یحب التوابین) من این را می دانم که حضور در جبهه های نبرد با دشمن اهل بیت علیهم السلام فقط به اذن حضرات معصومین علیهم السلام و مولایم مهدی (عج) است و به این حقیر رو سیاه منت نهادند و توفیق هم کلامی و هم قدمی با پاک ترین و بهترین بندگان منتخب از ایران را به من داده اند و من شاکرم خدایا من نیامدم بلکه مرا آوردند اما به اختیار و نظر حضرت زینب (س) ان شاء الله که شرمنده حضرت علمدار کربلا نباشم .
این را بدانید که من بر اساس احساس تکلیف آمدم و هیچ اجباری در کار نبود و این مثال را که نمیدانم آیا از نظر عقل مادی درست است یا غلط اما دلم و قلبم و ندای درونم می گوید درست است و آن اینکه صدای یاری خواستن حضرت زینب (س) و بی بی رقیه (س) به گوش می رسد و مردم همه به کار خود مشغول و هر کس به بهانه ای ، یکی عدم رضایت همسر و فرزند و دیگری کار و شغل و … من چگونه این ندا را بشنوم و به یاری خوبان نروم راستش را بخواهید نخواستم از قافله کربلا جا بمانم نخواستم از آنهایی باشم که وقتی امام حسین (ع) در شب عاشورا شمع و روشنایی را خاموش کرد امام را تنها گذاشتن ، نخواستم از آنانی باشم که در واقعه کربلا خود را به ندیدن و نشنیدن زندند. آری چگونه صدای اسرای کربلا را بشنوم و سکوت کنم. آیا فرزندان و همسرم از اسرای کربلا بالاتر هستند. وای بر من که اگر اهل بیت خود را بر اهل بیت پیامبر و مولایم حسین (ع) ترجیح دهم حال همسر عزیزم وظیفه سنگین رساندن این پیام به فرزندان و نزدیکان به دوش توست.
از پدر و مادر همسرم هم به خاطر تمام مشکلات و سختی هایی که بخاطر من متحمل شده اند طلب عفو و بخشش دارم و آن ها را هم مانند پدر و مادرم خود دوست دارم.
برای من گریه نکنید و برای مصائب اهل بیت علیهم السلام بگریید تا نورانیت شما را بیفزاید.
به هیچ عنوان طلبکار اسلام و انقلاب نباشید ، با دوستان مهربان باشید عبرت ها و درس های عاشورا را مطالعه کنید و قرآن را زیاد بخوانید و اگر می توانید حفظ و عمل کنید از همین جا روی گل شما را می بوسم همیشه در قلب من جا دارید احترام مادر را نگه دارید و حرف او را گوش کنید و مراقب او باشید. مطالعه مطالعه مطالعه…
امیدوارم مرا حلال کنید / وصیت نامه محمدرضا شیبانی
در ۵ صفحه نوشته شده در تاریخ ۱۵/۰۱/۱۳۹۶
منطقه حماد سوریه – محل استراحت – قبل از اعزام به ماموریت (آخرین ماموریت)
****************************************
نام و نام خانوادگی: سید محمدحسین میردوستی
تاریخ تولد: ۱۳ تیر ۱۳۷۰
تاریخ شهادت: ۱ آبان ۱۳۹۴ (همزمان با تاسوعای حسینی)
وضعیت تأهل: متأهل
تعداد فرزندان: «محمد یاسا» (متولد ۷/۷/۱۳۹۳)
وصیت نامه
به نام خداوند
با سلام و صلوات خدمت آقا امام زمان (عج ا… تعالی فرجه الشریف) که اگر لطف ایشان نبود بنده در این سنگر نبودم.
سلام همسرم؛
از تو می خواهم فرزندمان را در راه حق و پشتیبان ولایت بزرگ کنی و به او بیاموزی که همیشه در این راه باشد.
و بعد از شهادتم بخاطر من گریه نکن؛ چون من در راه خدا شهید شدم.
و به پسرم بگو که پدرت برای امنیت کسانی مثل خودش در این راه رفت.
ان شاا… بتوانم جبران کنم.
سلام به پدر و مادرم؛ سلام به شما که تا بزرگ شدنم زحمات بسیاری کشیده اید.
پدرم ممنونم؛ بابت همه چیز ممنون.
از این که به من آموختی پشتیبان ولایت باشم و همیشه من را در این راه تشویق می کردی.
مادرم ممنونم که همیشه به من لطف داشتی.
و از شما پدر و مادرم می خواهم بعد از من از همسرم و پسرم مراقبت کنید. آن ها را بعد از خدا به شما سپردم.
از خواهران و برادرم می خواهم که در راه ولایت و پشتیبان آن باشند و حجاب خود را نگه دارند و مراقب همدیگر باشند و با هم باشید.
فرزندم، آقا محمد یاسا، پسرم؛
نمی دانم چه زمانی این نامه را می خوانی؟ از تو می خواهم در زندگی ات پشتیبان ولایت باشی و مراقب فریب دشمن باشی.
شرمنده که نتوانستم باشم؛ دوستت دارم پسرم. مراقب خودت باش. یا علی.
اگر شهادت بنده به گونه ای بود که در کما یا مرگ مغزی رفتم اعضای بدنم را اهدا کنید.
به امید این که این گونه باشد.
۲۱ / ۷ / ۹۴
«سید محمد حسین میردوستی دوزین»
****************************************
جانباز شهید عباس مجیدی/شهیدی که میزبان سمی ترین گازهای دشمن شد
شهید عباس مجیدی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۰ در کانون گرم خانواده ای متدین و مذهبی در یکی از محله های قدیمی شهرستان گرگان پا به عرصه وجود نهاد.
درسال۱۳۴۷به منظور کسب علم و دانش قدم به مدرسه گذارده و پس از طی مقاطع مختلف تحصیلی در رشته اقتصاد موفق به دریافت دیپلم شد…
با اوج گیری نهضت امام خمینی و مبارزات مردم مسلمان ایران برعلیه استبداد شهید مجیدی نیز وارد صحنه شد و به خیل عظیم تظاهرکنندگان پیوست و در یکی از راهپیمائی ها در شهرستان گرگان توسط ماموران رژیم دستگیر و به طرز فجیعی مورد ضرب و شتم قرار گرفت به نحوی که به مدت چند روز در منزل بستری شد.
شهید مجیدی در زمینه ورزشی نیز فعالیت های چشمگیری داشت و جزء نفرات برتر تیم تنیس روی میز شهرستان گرگان محسوب می شد ودر این زمینه شاگردان زیادی را تربیت نمودند.
شهید مجیدی خدمت سربازی خود را به عنوان پاسدار وظیفه در سپاه پاسداران به پایان برده و در سال ۱۳۶۴ در فرمانداری شهرستان بندر ترکمن مشغول به کار شد.
ایشان در سال ۱۳۶۵بعنوان نیروی بسیجی به جبهه های نور علیه ظلمت اعزام و در عملیات والفجر ۸ شرکت نمود که بر اثر استنشاق گازهای شیمیائی ناشی از بمباران هواپیماهای دشمن بعثی دچار مصدومیت شدید گردید وحدود چهار سال و نیم تحت درمان قرار گرفت.
شدت جراحات وارده به شهید عباس به حدی بود که از طرف بنیاد جانبازان به منظور ادامه درمان چندین مرحله به خارج کشور اعزام شد لیکن درمان های صورت گرفته، موثر واقع نشد.
سرانجام در تابستان سال ۱۳۶۹ لباس فاخر شهادت را زیبنده خود یافت واز بطن آلوده ی دنیا به جوار فقرب الهی پرواز نمود.
شهید عباس مجیدی انسانی آرام، سر به زیر و نمونه بود و با دوستان و آشنایان و اطرافیان خود رفتاری دوستانه توام با رافت و مهربانی داشت.
قابل ذکر است مداحی در هیئت های مذهبی محل، سپس حضور در واحد تبلیغات سپاه مستقر در غرب کشور شهرستان سنندج و بانه کارمند تازه استخدام در فرمانداری بندر ترکمن در قسمت امور سیاسی در ضمن در زمان حضوردر منطقه هم در واحد تبلیغات به مرثیه سرایی و مداحی می پرداخت. کار مداحی را از دسته جات در ماه محرم از محله خود شروع کرد و با عشقی که نسبت به خاندان پیامبر و امامان و اهل بیت عصمت(ع) داشت حتی در محل کار و منطقه جنگی هم ادامه داد
حتی در زمان مجروحیت با وجود جراحت شیمیایی در بیمارستان (کشور آلمان شهر اسن) مراسم دعای کمیل و نوحه سرایی علاقه مند و اجرا می کرد.